گفتوگو با "فواد بابان" گوينده پيشكسوت كشور

گفتوگو با "فواد بابان" گوينده پيشكسوت كشور

گوينده نمي تواند اخباري كه خلاف باورهايش است را نخواند

21 سال پيش در چنين روزي قلبي از تپش ايستاد كه قلب ميليون ها نفر به عشقش مي تپيد. قلب رهبري كه اينچنين متواضعانه و با ايمان به ديار باقي مي شتابد:" با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند". امام خميني سيزدهم خرداد سال 68 با آرامش از ميانمان رخت بربست ولي خبر رحلتشان زلزله اي بر پا كرد. زلزله اي كه پيش از هرجا صدا و سيما را به لرزه انداخت چرا كه گوينده ها بايد اين خبر تلخ را به اطلاع ميليونها عاشق در سراسر جهان هم مي رساندند. "فواد بابان" گوينده پيشكسوت و  تواناي صدا و سيما از شرايط سخت آن روزها در واحد خبر مي گويد.

خبر رحلت حضرت امام را دقيقا چه وقتي به شما اعلام كردند؟ كمي از حس و حالي كه آن موقع بر واحد خبر حاكم بود بگوئيد.

از 10-11 شب‘گوينده ها در شرايط آماده باش قرار داشتند و اواخر شب هم رحلت امام را اطلاع دادند و گفتند كه بايد صبح اين خبر به مردم اعلام شود. هركس گوشه اي گريه مي كرد‘شرايط خيلي دلگير بود و كسي در خود توان اعلام چنين خبري را نمي ديد اما خبر تنظيم شد  تا ساعت 7 خوانده شود.

شنيدن اين خبر براي گوينده ها شكه كننده بود يا با توجه به بيماري ايشان احتمال شنيدن آن را مي داديد؟

تقريبا آمادگي شنيدن چنين خبر تلخي را داشتيم چون طبق اطلاعاتي كه از پزشكان امام به دستمان رسيده بود حالشان اصلا خوب نبود و مدام  در برنامه هاي خبري از مردم مي خواستيم دعا كنند. شايد بيش از اينكه شكه شده بوديم نمي خواستيم خبر را باور كنيم.

وقتي  خبر را به شما دادند محدوديتي نداشتيد كه موضوع تا پيش از اعلام سراسري محرمانه باقي بماند و به نزديكانتان اطلاع ندهيد ؟

نه اينطور نبود. البته وقتي اين خبر را به ما اعلام كردند ساعتي بود كه خانواده ها خواب بودند ولي تلفن در دسترسمان بود و اگر مي خواستيم چنين اطلاعاتي به بيرون منتقل كنيم محدوديتي وجود نداشت چون به هرحال خيلي زود مردم باخبر مي شدند.

آن روز شما‘آقاي افشار ‘آقاي حياتي و گويندگان حرفه اي و تواناي ديگر هم در واحد خبر حضور داشتند چرا آقاي حياتي مسئول خواندن اين خبر شدند و شما آنرا نخوانديد؟

بچه ها كنترلشان را از دست داده بودند ولي آقاي حياتي نسبتا بهتر از ديگران خودشان را كنترل كرده بودند. براي همين اعلام خبر به ايشان واگذار شد. من وقتي گريه كنم ديگر نمي توانم حرف بزنم اما آقاي حياتي با توجه به سابقه كار نمايشنامه راديويي تنها كسي بودند كه هم مي توانستند گريه كنند هم به صحبتشان ادامه دهند. ايشان گوينده بسيار توانايي هستند و براي اعلام اين خبر بهترين گزينه بودند. ساعت 7 صبح با صدايي تاثيرگذار شروع به خواندن خبر کردند اما وقتي گفتند  :"بسم الله الرحمن الرحيم. انا لله و انا اليه راجعون.  روح بلند و ملکوتی پيشواي مسلمانان و رهبر آزادگان جهان حضرت امام خميني به ملكوت اعلي پيوست..."  اشک از چشمان‌شان جاري شد ولي خواندن خبر را محکم ادامه دادند و نقطه عطفي شد در كار گويندگي.

افسوس نمي خوريد كه چرا شما آن خبر تاريخي را نخوانديد؟

واقعا نه ! اصلا در كار ما اين حساسيت ها نيست. وقتي يك خبر خوب به مردم برسانيم انگار همه اين كار را كرده ايم اگر هم خبر ناگواري باشد هم همينطور.

اگر اشتباه نكنم اخبار بامدادي سيما هم پس از رحلت حضرت امام راه اندازي شد.درست است؟

بله. بعد از رحلت امام به مدت 40 روز صبح ها برنامه بامدادي داشتيم و بعد از چهلم امام هم مسئولان تصميم گرفتند كه خبر بامدادي راه اندازي شود.

تلخ ترين و خوب ترين اخباري كه خودتان به اطلاع مردم رسانده ايد كدام بوده اند؟

خبر آزادسازي خرمشهر و شكست حصر آبادان جزو بهترين هاست. براي اعلام آنها شور و شوق عجيبي داشتم ولي موفقيت جوانانمان در المپيادها و مراحل علمي همچنين پايان جنگ تحميلي هم از اخبار خوبي بوده كه برايم ماندگار شده اند. تلخ ترين خبري كه در كارم با آن روبرو شده ام رحلت حضرت امام بوده اما اخبار تلخي كه براي اولين بار خودم اعلام كرده باشم‘ زلزله بم و سقوط هواپيماي خبرنگاران و همكارانم در مجتمع توحيد بود.

تا حالا خبري خوانده ايد كه خلاف باورهاي خودتان باشد و اصولا اعتقادي به آن نداشته باشيد يا اغراق هايي را در آن احساس كنيد؟

چنين مسائلي طبيعي است ولي نوع خبر ارتباطي به گوينده ندارد. ما مجري و انتقال دهنده خبر هستيم و نمي توانيم نوع خبري كه مي خواهيم بخوانيم را انتخاب كنيم. گوينده بايد خبري كه به دستش مي رسد را بي طرفانه و دقيق و محكم بخواند.

ولي نوع خواندن شما طوري است كه انگار به تمام اخباري كه مي خوانيد اعتقاد كامل داريد! حتي حركات ابرو و نگاه و...

گوينده وظيفه دارد بي طرف و محكم حس خبر را به شنونده منتقل كند. حركات غيركلامي مثل حركت دست و صورت هم براي انتقال اين حس بسيار مهم هستند كوچكترين حركت لب، ابرو، دست، چشم ‘ هنگام خواندن خبر بارهاي مختلفي دارند. بار مثبت، منفي، سياسي و غيره. مثلا كافي است بعد از خواندن خبري كمي مكث كنيد يا يك مقدار ابرو را بالاتر از حد معمول ببريد، اين عمل كاملا نشان مي دهد چقدر غلو و اغراق پشت خبر بوده است و مواردي ديگر. ما به عنوان گوينده وظيفه داريم‘خبري كه به دستمان رسيده را به مخاطب منتقل كنيم نه برداشت شخصي خودمان را. 

 

خرمشهر‘شهر خون‘ آزاد شد

خرمشهر‘شهر خون‘ آزاد شد

ظهر 31 شهريور ماه سال 1359 در حاليكه آشفتگي در نيروهاي دفاعي كشور مشاهده مي شد رژيم بعث عراق تجاوز به خاك ايران را آغاز كرد اما مردم مناطق مرزی و ارتش و سپاه مستقر در مرز در حرکتی خودجوش و با تجهیزات نظامی ناچیز و كمك نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را گرفتند.

اقتدار نيروي هوايي

خلبانان نیروی هوایی ایران به فاصله دو ساعت پس از بمباران عراقی‌ها يعني در ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با هواپیماهای اف-۴ به پایگاه‌های الرشید در جنوب بغداد و شعیبه در داخل خاک عراق و نزدیک مرز آن کشور حمله کنند و خسارات عمده به این دو پایگاه وارد آورند. فردای آن روز یعنی در روز یکم مهرماه ۱۳۵۹، خلبانان نیروی هوایی ایران به همراهی بنی‌صدر پس از خواندن دسته جمعی سرود «ای ایران» در باشگاه افسران نیروی هوایی تهران با ۱۴۰ فروند هواپیمای بمب‌افکن به پرواز درآمدند و به پایگاه‌های هوایی و مراکز ارتباط و رادار نیروی هوایی عراق حمله نمودند. در آسمان نیز درگیری‌هایی بین هواپیماهای دفاع هوایی ایران و هواپیماهای عراقی به وقوع پیوست و چند هواپیمای میگ عراقی سرنگون شدند. عملیات روز یکم مهرماه، که در نیروی هوایی ایران عملیات کمان ۹۹ نام داشت و در آن ۲۰۰ پرواز در یک روز توسط خلبانان نیروی هوایی ایران انجام گردید، عملاً توان و برتری قدرت هوایی ایران را نشان داد. روز پنجشنبه و جمعه ۳ و ۴ مهر ۱۳۵۹، ۵۹ فروند هواپیمای نیروی هوایی ایران مواضع مهم نظامی و برخی تأسیسات نفتی عراق را منهدم کردند. در همین دو روز، ۴۱ فروند از میگ‌های عراقی توسط پدافند هوایی ایران سرنگون شدند.

نیروی هوایی عراق به خاطر نگرانی از نابودی بیشتر هواپیماهایش در زمین، ناگزیر شد تعداد زیادی از هواپیماهای خود را به فرودگاه «الولید» نزدیک اردن منتقل کند تا از برد هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ایران در امان باشند. هواپیماهای شناسایی نیروی هوایی ایران، این عملیات را تعقیب نمودند و خلبانان ایرانی توانستند با انجام عملیات سوخت گیری در هوا خود را به پایگاه «الولید» برسانند و در آنجا تعداد زیادی از هواپیماهای عراقی را در زمین منهدم نمایند. این حمله به عملیات اچ-۳ در تاریخ نظامی ایران ثبت شده‌است.

ضعف نيروي زميني

به دليل ضعف در زمين‘ پس از مدتي عراقي ها وارد خاك ايران شدند .خرمشهر شدند خانه ها را خراب كردند و با آهن منازل دور شهر براي خودشان سنگر ساختند اما شهيد "جهان آرا" فرمانده سپاه خرمشهرو 3 هزار تن از يارانش  با تجهيزات اندك و پشتيباني نيروي هوايي و عمليات هاي چريكي در مقابل 400 تانك و يك لشگر تا دندان مسلح چنان ايستادند كه دنيا حيرت زده شد".

طبق اسناد موجود در تاريخ فتح خرمشهر‘گروه هاي مردمي و سردار شهيد جهان آرا و يارانش دشمني را كه روياي فتح بيست و چهار ساعته خوزستان در سر داشت را 35 روز پشت دروازه هاي شهر نگاه داشتند؛ اما اين گروه جان بر كف بي سلاح از هيچ سو تقويت نمي شد و پس از ۳۵ روز مقاومت، ۴ آبان ماه ۱۳۵۹ خرمشهر اشغال شد.

ارتش جان گرفت

مدتي بعد ارتش از هم پاشيده ايران سر و سامان گرفت و نيروهاي ارتش ‘ سپاه و بسيج از پادگانها و مساجد شهرهاي مختلف راهي خوزستان شدند . نیروی زمینی ارتش ایران با پشتیبانی نیروی هوایی و هلیکوپترهای هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی ایران) موفق به بازسازی، پیش بینی‌های عملیاتی و طرح‌ریزی‌های لازم شد. بدین ترتیب، یگان‌های پیاده و زرهی از یگان‌های لشکر ۷۷ خراسان، لشکر ۲۱ حمزه مرکز، لشکر ۱۶ قزوین، گروه رزمی زرهی شیراز و تیپ خرم آباد و همدان و... به طور گسترده برای مرحله بیرون راندن نیروهای عراقی، در جبهه جنوب مستقر شدند.

حداکثر پیشروی نیروهای عراقی در جبههٔ جنوبی که در اثر غافلگیری نیروهای ایرانی صورت گرفت، تا ۱۵ کیلومتری شهر اهواز بود ۸ آبان ۱۳۵۹، ارتش عراق با دو لشکر خود حمله گسترده‌ای را برای تصرف پل نادری بر روی رودخانه کرخه انجام داد، مقاومت یگان‌هایی از لشکر ۲۱ حمزه (لشکر سابق گارد جاویدان) و یک گردان تانک از لشکر ۷۷ خراسان مانع از تصرف پل نادری شدند. در صورت تصرف پل نادری توسط عراق، این امر منجر به قطع جاده مهم اندیمشک - اهواز می‌شد و چنانچه خود را به ارتفاعات شمال منطقه می‌رساندند، کلیه ارتباطات جنوب قطع می‌شد و این مقدمه‌ای بود برای سقوط آبادان و اهواز. مقاومت سرسختانه گردان ۴۴ پیاده نیروی زمینی ارتش در پنج کیلومتری آبادان در این مقطع نقش مهمی داشت.

و آزادي خرمشهر

عمليات فتح المبين با رمز يا زهرا دشمن را مجبور به عقب نشيني كرد و مدتي بعد  فرماندهان ايراني نقشه عمليات بيت المقدس را براي آزادسازي خرمشهر طراحي مي كنند.  "علي حاتمي تاجيك" جانباز 70 درصد آزاده كه  در اين عمليات ‘ معاون گروهان گردان ياسر بوده در باره عمليات بيت المقدس مي گويد:" به دنبال عمليات فتح المبين اولين دقايق دهم ارديبهشت سال 61 عمليات بيت المقدس با رمز "يا علي ابن ابيطالب" آغاز شد. پشت خاكريز ها نماز خوانديم و با همان تجهيزاتي كه داشتيم عمليات را اجرا كرديم. آن موقع يك گردان ما فقط 15-20 آرپي جي زن داشت در حاليكه عراقي ها را كاملا مجهز كرده بودند.يك كاميون عراقي بار موشك خالي مي كرد و 10 دقيقه فرصت داشتند تا همه را به سمت ايران پرتاب كنند ولي بسياري از سلاح هاي ما خراب و بلااستفاده بودند ولي به خواست خدا و ايثارگري بچه ها عمليات بيت المقدس در 4 مرحله انجام و منجر به آزاد سازي خرمشهر در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ شد".

كساني كه سنشان اجازه مي دهد خبر آزادسازي خرمشهررا خوب به ياد دارند!  اول از طريق راديو و با اين جمله به گوشمان رسيد:" شنوندگان عزيز توجه فرمائيد!خرمشهر‘شهر خون آزاد شد". اين خبر نه تنها خوزستاني ها بلكه كشور را غرق شادي كرد. اشگ شوق را در چشم همه مي توانستي ببيني . از جنوب تا شرق و شمالي ترين نقطه كشور جشن آزادي برپا شد و همه با اشك شوق و صدايي لرزان فرياد مي زدند:" خونين شهر آزاد شد".                                                                                                             آري! خرمشهر پس از ۵۷۵ روز در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خرداد سال ۱۳۶۱ در قالب عملیات بیت المقدس آزاد شد. تلفات ایران در جریان این عملیات ۶٬۰۰۰ کشته (۴٬۴۶۰ سپاهی و ۱٬۰۸۶ ارتشی) و ۲۴۰۰۰ زخمی بود.

 

گفتوگو با پدر شهيد "جهان آرا"نماد ايستادگي و مقاومت خرمشهر

                                                                        

گفتوگو با پدر شهيد "جهان آرا"نماد ايستادگي و مقاومت خرمشهر

شهري كه ايران را نجات داد ويران است

چيزي از پيروزي انقلاب اسلامي ايرانيان نگذشته بود كه جنگ مثل يك مهمان ناخوانده وارد كشور شد. ارتش هنوز دچار آشفتگي بود و سپاه جان نگرفته بود. بعثيان با اين خيال خام كه فرصت مغتنمي براي ايران گشايي به دست آورده اند پا از مرز خود فراتر نهادند تا در نخستين گام‘ خوزستان را اشغال كنند. اين حمله ظهر 31 شهريور سال 1359 آغاز شد اما مقاومت مردم و سپاه غيرتمند خرمشهر دنيا را حيرت زده كرد و نشان داد كه تجاوز به خاك ايران كار ساده اي نيست. "محمدعلي جهان آرا" جوان 27 ساله اي كه در خرمشهر متولد شده بود و فرماندهي سپاه اين شهر را برعهده داشت با تجهيزات و ياران اندكش‘ چنان دفاع از شهر را طراحي كرد كه لشگر بعث نه تنها 24 ساعته نتوانست خوزستان را تصرف كند بلكه حيرت زده پشت دروازه هاي شهر زمين گير شد. چيزي نگذشت كه آوازه اين فرمانده دلير در عراق هم پيچيد و بعثيان عامل اصلي ناكامي ها يشان را "جهان آرا" مي دانستند؛ هر اسيري كه نسبتي با او  داشت را به بدترين شكل ممكن شكنجه و شهيد مي كردند اما هيچ وقت دستشان به شهيد "محمدعلي جهان آرا " نرسيد.

"محمد علي" نماد ايستادگي و مقاومت خرمشهر و ايران شد و اكنون به مناسبت سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر به منزل "سيد هدايت جهان آرا" پدر اين سردار شهيد مي روم. ساعت 22 است اما پيرمرد با رويي خوش پذيرايم مي شود و به سوالاتم پاسخ مي دهد.

 

 

الان 28 سال از فتح خرمشهر مي گذرد و همچنان نام شهيد "محمد علي جهان آرا" زنده است ؛هركس يادي از فتح خرمشهر كند يادي هم از جهان آرا مي كند. كمي از خاطراتش بگوييد اصلا چه چيزي باعث شد كه او اينقدر محبوب باشد و نامش جاودانه بماند؟

"جهان آرا" با همه افراد مي ساخت و براي خصوصيات اخلاقي اش بود كه هنگام حمله عراق خيلي ها حاضر نشدند شهر را ترك كنند و همراهش مبارزه كردند. 35 روز فقط با 3 هزار نفر جلوي 400 تانك و لشگر مسلح صدام را گرفت. كاري كه مردم در خرمشهر كردند دنيا را حيران كرد.حتي وقتي صدام وارد خرمشهر شد دست از مبارزه نكشيدند. خانه هاي پشت آب را به هم راه دادند و هرچه عراقي ها كوشش كردند براي ورود به آبادان از آب بگذرند با مقاومت بچه ها روبرو مي شدند.صدام ادعا كرده بود 24 ساعته خوزستان را تصرف مي كند. بعد هم گفته بود اگر ايراني ها خرمشهر را بگيرند كليد بصره را هم به آنها مي دهم. اينقدر به خودش مطمئن بود‘ اما ايستادگي شهدايي مثل "جهان آرا" او را همان ابتدا مايوس كرد.

اينطور كه نقل شده "بني صدر "رئيس جمهور و جانشين فرمانده كل قواي وقت ايران از سپاه خرمشهر حمايت نمي كرد و همين امر باعث اختلافاتي ميان شهيد جهان آرا و او  شده بود. شما از اين اختلافات خبر داريد؟

مدتي پس از اينكه عراق حمله كرد و"بني صدر" هيچ نيروي كمكي به خرمشهر نفرستاد "جهان آرا" به ملاقات امام مي رود و جلوي خود "بني صدر" شكايت كم كاري هاي او را به امام مي كند‘ امام همانجا به  رئيس جمهور دستورمي دهند تا تمام امكانات براي حمايت از سپاه خرمشهر را به كار گيرد. وقتي جلسه تمام مي شود و بيرون مي آيند" بني صدر" خيلي عصباني به "جهان آرا" اعتراض مي كند كه چرا همچين گلايه هايي به امام كردي؛ او هم گفته بود واقعيت را گفتم.

البته بعد از آن باز هم "بني صدر" هيچ حمايتي نكرد و يك روز به خرمشهر آمد كه در فرمانداري ‘" جهان آرا" با "بني صدر" درگير مي شود و حاضران مداخله مي كنند.

او آزاده بود‘ از كسي ترس نداشت‘ حرفش را مي زد.

چطور شهيد شدند؟

پس از 35 روز مقاومت در خرمشهر ناچار عقب نشيني كردند و آبادان هم محاصره شده بود. امام دستور دادند كه حصر آبادان بايد شكسته شود و "بني صدر" هم عزل شد. نيروهاي كمكي به كمك جهان آرا آمدند و طي عملياتي حصر آبادان شكسته شد.پس از اين پيروزي‘ 4 فرمانده به دعوت امام به تهران مي رفتند كه هواپيمايشان در كهريزك سقوط مي كند و شهيد مي شوند.

از حال و روز خودتان بگوئيد.اينكه وقتي خبر شهادت را شنيديد ...؟

ببينيد!خداوند عالم در دنيا تمام بندگانش را امتحان مي كند.كسي نيست كه امتحان نشود. همه اينها امتحان الهي است و خدارا شاكرم كه پسرم هم از امتحاناتش سربلند بيرون آمد.

حاج آقا اگر اشتباه نكنم 2 پسر ديگرتان هم به دليل مبارزاتشان و اينكه برادر شهيد "محمد علي" بودند با شكنجه به شهادت رسيده اند. اگر امكان دارد درباره نحوه شهادت آنها بگوييد.

"محسن" 29 سال داشت و 2 سال از "محمد" بزرگتر بود. در عمليات از اهواز به سمت خرمشهر مي رفت كه در جاده آبادان اسير شد و ديگر نه جسدش را ديديم نه خودش را. فقط خبردار شديم كه عراقي ها وقتي فهميده اند برادر "محمد علي" است خيلي اذيتش كرده اند.

"سيدعلي" پسر كوچكم هم 22 ساله بود كه سال 56 توسط ماموران ساواك دستگير شد تا از طريق او بتوانند "محمد علي" را پيدا كنند. مدتي از دستگيري اش گذشت و اجازه ملاقات نمي دادند تا اينكه پس از كلي جستجو مطلع شديم در بهشت زهرا دفن شده است. آن زمان كسي به ما نگفت چطور او شهيد شد اما پس از انقلاب مطلع شديم مامور بازجويي از  او را دستگير كرده اند؛رفتم تا ببينم چرا اجازه ملاقات نمي دادند و چه بلايي سر پسرم آوردند. گفت :"از او آدرس مخفيگاه محمد را مي خواستيم ولي هيچ نمي گفت با اتو بدنش را سوزانديم و شكنجه كرديم تا جان داد اما آخر هم هيچ اعترافي نكرد".

روز آزادسازي خرمشهر شما آنجا حضور داشتيد؟

وقتي خبردار شديم از تهران رفتيم خرمشهر؛ هنوز جسد عراقي ها در خيابان ها بود؛ از اينكه بالاخره شهرمان آزاد شده بود خيلي خوشحال بوديم اما خرابي خرمشهر و شهيدان زيادي كه داده بوديم هم دلگير كننده بود. آزادي خرمشهر كشور را غرق شادي كرده بود و مختص خوزستان و خرمشهر نبود.

خيلي هايي كه از خرمشهر به تهران و شهرهاي ديگر مهاجرت كردند هنوز هم به خرمشهر برنگشته اند.فكر مي كنيد علت چيست؟

كساني كه زندگي شان را در خرمشهر از دست دادند ‘ رفتند شهرهاي ديگرزندگي جديدي را حتي از صفر شروع كردند. خيلي ها به دليل شغل و درس و مواردي اينچنيني ديگر نتوانستند برگردند.تنها برخي كساني برگشتند كه طي اين مدت كار ثابت يا جايي براي زندگي نداشتند و در خانه هايي كه دولت داده بود زندگي مي كردند.

يعني اگر خرمشهر مانند گذشته كه يكي از زيباترين شهرهاي كشورمان بود ساخته مي شد و امكانات رفاهي هم وجود داشت باز هم برنمي گشتند؟

اگر اينطور مي شد امكان برگشت خيلي ها وجود داشت اما الان وقتي فردي در شهري مشغول كار و استخدام شده و خانواده دارد برگردد خرمشهري كه هنوز ويران است چه كند؟ هنوز نصف خرمشهر ويران است.

شما خرداد سال گذشته در مراسمي كه بمناسبت سالروز فتح خرمشهر در مجلس شوراي اسلامي برگزار شد مطالبي عنوان كرديد كه درد دل همه مردم كشور بود.مثلا گفتيد اين همه پول براي ساخت كشورهاي ديگر حتي عراق هزينه كرده ايد اما خرمشهر خودمان هنوز خراب است.

بله‘ خرمشهري كه ايران را نجات داد هنوز خراب است‘ اين همه پول براي بازسازي كشورهاي اطراف ‘حتي افريقا مي دهند اما 50 درصد خرمشهر هنوز خراب است حتي آب آشاميدني و گاز هم نداريم. تمام روستاهاي دور افتاده كشور گاز دار شده اند اما خرمشهري كه ايران را نجات داد نه گاز دارد نه آب آشاميدني سالم.

فكر مي كنيد چرا دولت هايي كه پس از پايان جنگ روي كار آمدند همه شعار و وعده بازسازي خرمشهر را دادند اما عملا كاري نكردند؟

والا نمي دانم.عجيب است.

پس با اين حال اميد خرمشهري ها بايد به مردمي مثل شما باشد. شنيدم كه شما براي اشتغال جوانان حتي تهيه جهيزيه و بازسازي شهر به هر دري مي زنيد.

به لطف خدا كارم كمك به خرمشهر است.نه فقط خرمشهر هر جا كمكي از دستم برآيد كوتاهي نمي كنم. الان پزشكاني هستند كه هر بيماري را معرفي كنم رايگان درمانش مي كنند. برخي از آنها كساني هستند كه در خرمشهر جهان آرا را مي شناختند يا به نوعي جان و زندگي شان را مديون او مي دانند و به ما لطف دارند.

اگر شما يك سمت اجرايي و اعتبارات كافي در اختيار داشتيد اولين كاري كه مي كرديد چه بود؟

اول اينكه من هيچ سمتي نمي خواهم ‘خداوند بالاتر از اين سمت ها را به من داده و آبرويي عنايت فرموده كه از هر سمتي ارزشمندتراست اما اگر چنين اتفاقي هم مي افتاد اولين كارم ساخت خرمشهر بود.شهري كه زماني زيباترين شهر بود و ايران را نجات داد؛ براي مردمش كار ايجاد مي كردم. الان 25 هزار نفر از 150 هرار نفر ساكن آن بي كارند.

كدام صفت اخلاقي شهيد جهان آرا را مردم و مسئولان و دولتمردان ما كه در واقع زندگي شان را مديون چنين شهدايي هستند بايد الگوبرداري كنند؟

اول اينكه خدا مسئول را مسئول كرده كه به مردم خدمت كند نه فخر بفروشد.هيچ كس نمي تواند بگويد من از ديگري برترم. "محمد" يك شخص مقرراتي بود. سپاه خرمشهر دو در داشت‘ يكي براي ورود مردم يكي براي سپاهيان. روزي از بستگان نزديكمان براي ديدن محمد مي خواست از در سپاهيان وارد شود ولي جهان آرا اجازه نداد و گفت كه از دري كه مردم ديگر مي آيند وارد شود. مقررات را براي همه يكسان مي دانست.

او خودش نگهباني مي داد و حتي اگر مريض بود ولي امكان انجام وظيفه را داشت اجازه نمي داد كسي جاي او بايستد. آنقدر تواضع داشت كه اگر كسي او را نمي شناخت اصلا نمي دانست او فرمانده سپاه است. با رفتارش درس اخلاق مي داد. پس از شهادتش خانم محجبه اي را ديدم كه مرا شناخت ‘ نزدم آمد و گفت:" اول جنگ حجاب درستي نداشتم‘براي پرسيدن سوالي بايد نزد شهيد جهان آرا مي رفتم اما  سپاهيان به خاطر حجابم اجازه ورود نمي دادند تا اينكه خود "جهان آرا" از راه رسيد‘به خاطر بدحجابي ام او سرش را پائين انداخت اما خيلي خوش رو ومحترمانه با من برخورد كرد و پاسخ سوالاتم را داد. رفتار او باعث شد تا از آن پس حجابم را رعايت كنم".

او هميشه سعي مي كرد شرايط زندگي اش برابر با ضعيف ترين قشر خرمشهر باشد.او چنين انساني بود.

شهيد "محمدعلي جهان آرا"سردار مقاومت مردم خرمشهر سال 1333 در خرمشهر متولد و از همان كودكي با عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت آشنا شد. 15 سالگي به گروه مبارزين"حزب الله خرمشهر" پيوست و به همين دليل توسط ساواك دستگير شد اما به دليل سن كمش كمتر از يك سال حبس مي كشد. بعد از  اخذ ديپلم‘سال 1355 به عضويت گروهي در آمد تا با رژيم شاه مسلحانه مبارزه كند و تحصيلات دانشگاهي اش را هم در تبريز ادامه داد. با توجه به فعاليت هاي او ساواك تحقيقات گسترده اي براي دستگيري اش آغاز كرد و محمد وارد زندگي و مبارزه مخفيانه شد.                                                                               وي پس از دو سال و نيم زندگي مخفي‘با  پيروزي انقلاب اسلامي به خرمشهر برگشت و همراه دوستانش گروهي به نام كانون فرهنگي نظامي انقلابيون خرمشهر را تشكيل داد تا نظام نوپاي انقلابي را در برابر حملاتي  كه از طرف بازماندگان رژيم و يا طرفداران تجزيه خوزستان انجام مي شد حفاظت كنند.                                                                         شهيد "محمد علي جهان آرا "سال 1358 ازدواج كرد و سال 59 با آغاز جنگ تحميلي به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر دربرابر رژيم بعث جانانه ايستاد و پس از شكست حصر آبادان‘ هفتم مهرماه سال 60 در سانحه اي هوايي به شهادت رسيد. اكنون نام خرمشهر با ياد و نام دلاوري هاي او گره خورده است